۲٬۵۷۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←حکایت) |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
| ناشر = |تاریخ = |تاریخ بازبینی= }}</ref> | | ناشر = |تاریخ = |تاریخ بازبینی= }}</ref> | ||
حکایت دیگری نیز نقل شده است | حکایت دیگری نیز نقل شده است که گویا فردی به نام سلطانعلی در ابتدای شب هنگام بازگشت به خانه اش در محله خیمه کشان، خری را در کوچه می بیند. وقتی به او نزدیک شده و فانوس را به سمت او می گیرد می بیند که سوزن جوالدوزی در کفل خر فرو کرده اند و حال بسیار نزاری دارد. سلطانعلی تلاش می کند از سر شفقت و با زحمت زیاد جوالدوز را از [[قاد]] خر بیرون بکشد اما به محض اینکه سوزن را خارج می کند خر تبدیل به موجودی عجیب و ترسناک شده و از آن جا دور می شود. سلطانعلی به خانه رفته و ماجرا را برای مادرش تعریف می کند و وقتی می فهمد که آن خر بمبره ترو بوده ربانش بند می آید. | ||
==پانویس== | ==پانویس== |