۲٬۶۹۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
==مشخصات== | ==مشخصات== | ||
ساختن اسکلت و چوببست آن به این ترتیب بود که دو صفحه به شکل ایوان طلا با طاق بیضی و زیبا که ارتفاع هر یک پنجمتر و پهنای آن چهارمتر باشد و ارتفاع با نوک طاق مجموعاً به هفت متر برسد را به فاصله چهارمتر برابر هم میگذاشتند و با چوب و میخ به هم متصل میکردند. بعد آن دو صفحه مستطیل که بالای آنها هلال طاق کسرایی بود را با چوب مرغوب و گل و بوته با حاشیه دندانهدار به شکل برگ ساخته و با طلای اکلیل زینت داده و به دیوارههای اسکلت چوبی در دو طرف با پیچ و مهره میچسباندند آنگاه همه این دو صفحه را با اکلیل طلا و نقره و آینه آرایش میدادند و چوببست اتصالی آنها را با پارچههای غالباً سبز میپوشاندند و بر نوک طاقنماها، منجوقهای طلایی و همچنین وسط و مرکز بالای آن منجوقها و پرچمها میافراشتند | ساختن اسکلت و چوببست آن به این ترتیب بود که دو صفحه به شکل ایوان طلا با طاق بیضی و زیبا که ارتفاع هر یک پنجمتر و پهنای آن چهارمتر باشد و ارتفاع با نوک طاق مجموعاً به هفت متر برسد را به فاصله چهارمتر برابر هم میگذاشتند و با چوب و میخ به هم متصل میکردند. بعد آن دو صفحه مستطیل که بالای آنها هلال طاق کسرایی بود را با چوب مرغوب و گل و بوته با حاشیه دندانهدار به شکل برگ ساخته و با طلای اکلیل زینت داده و به دیوارههای اسکلت چوبی در دو طرف با پیچ و مهره میچسباندند آنگاه همه این دو صفحه را با اکلیل طلا و نقره و آینه آرایش میدادند و چوببست اتصالی آنها را با پارچههای غالباً سبز میپوشاندند و بر نوک طاقنماها، منجوقهای طلایی و همچنین وسط و مرکز بالای آن منجوقها و پرچمها میافراشتند. این هیکل ستبر و عظیم و زیبا را که صدها کیلو وزن داشت به روی چوببست و چهارپایهای به ارتفاع یکمتر سوار میکردند که برای حرکت آماده بود. چهارتیر به طول ده متر و قطر بیست و پنج سانتیمتر از چوبهای محکم موازی هم با طناب در زیر آن میبستند و حدود چهارصد مرد نیرومند که شلوارهای کوتاه و ضخیم به پا داشتند و کمربند یا شال روی آن بسته و غالباً لخت و بدون پیراهن بودند، هر یک با بالشی کوچک بر روی دوش چپ یا راست (مناسب با طرفی که بودند) شانهها را به زیر تیرهای نخل میدادند و علیرغم کم بودن جا، به کمک همدیگر و نوبتی، یکباره نخل را از روی چهارپایه بلند میکردند و برای بردن به مصلّی و محلی که خارج شهر بود، از داخل کوچهها ـ که گاهی پهنای آن کمی بیش از پهنای نخل بود ـ حرکت میدادند. | ||
ده یا دوازده نفر در فواصل زمان گرداندن نخل، بر روی چهارچوب وسط آن خود را نگه میداشتند؛ بعضی مناجات میخواندند و بعضی حاملین را تشویق میکردند و بعضی با چوبهای در دست، آماده بودند که اگر نخل کج میشد به دیوارهای اطراف فشار میآوردند تا تعادلش برقرار گردد. معمولاً یکی از بزرگان محل با آنکه پیر بود خود را بالای چوببست محل نگه میداشت؛ که در این اواخر مرحوم حاج محمدباقر قلمبُر این وظیفه را به عهده داشت. خانِ محل با ترکهای در دست، سرپا جلو نخل، روی چوببست میایستاد و تکیه میداد و برای اظهار قدرت خود و اینکه اگر او نباشد نخل به منزل نمیرسد، با ترکه بر سر و روی حاملان نخل میزد و آنها را تهییج میکرد. | ده یا دوازده نفر در فواصل زمان گرداندن نخل، بر روی چهارچوب وسط آن خود را نگه میداشتند؛ بعضی مناجات میخواندند و بعضی حاملین را تشویق میکردند و بعضی با چوبهای در دست، آماده بودند که اگر نخل کج میشد به دیوارهای اطراف فشار میآوردند تا تعادلش برقرار گردد. معمولاً یکی از بزرگان محل با آنکه پیر بود خود را بالای چوببست محل نگه میداشت؛ که در این اواخر مرحوم حاج محمدباقر قلمبُر این وظیفه را به عهده داشت. خانِ محل با ترکهای در دست، سرپا جلو نخل، روی چوببست میایستاد و تکیه میداد و برای اظهار قدرت خود و اینکه اگر او نباشد نخل به منزل نمیرسد، با ترکه بر سر و روی حاملان نخل میزد و آنها را تهییج میکرد. | ||
جلوی نخل، دستههای سینهزن در حرکت بودند و جلوی ایشان دهلها و کرناها و چنگها، که آهنگ شعارها گوشها را کر میکرد. شمشیربازان هم جلو دستهها و بعد از گروه نوازندگان، شمشیربازی میکردند. از همه مهمتر آنکه اگر عَلَم عباس در جلو نخل کلبیخان حرکت نمیکرد، هرگز نخل از جا نمیجنبید. بین عوام مشهور بود که یکبار در اثر اختلافات محلی، عَلَم را بیرون نیاورده بودند، هرکاری کردند نخل هم از جا بلند نشد تا اینکه یک آدم زرنگ به خانة عَلَم رفت و منجوق را بیرون آورد و زیر عبا پنهان کرد تا برابر نخل رسید، بی آنکه کسی متوجه شود، عبای خود را اندکی عقب زد تا نخل منجوق عَلَم عباس را دید از جای خود جنبید! اجرای این مراسم به قدری مهیج بود که مردمِ معتقد، سر از پا نمیشناختند. اولاً ادامه آن مراسم منع شرعی ندارد و ثانیاً اگر اجرای مجدد آن مصلحت نیست، خوب است برای یکبار فیلمی از آن تهیه شود تا همگان آن را ببینند، زیرا بر این باورم که در تمامی ایران هرگز مراسمی با این شکوه و جلال و هیبت وجود نداشته است». | جلوی نخل، دستههای سینهزن در حرکت بودند و جلوی ایشان دهلها و کرناها و چنگها، که آهنگ شعارها گوشها را کر میکرد. شمشیربازان هم جلو دستهها و بعد از گروه نوازندگان، شمشیربازی میکردند. از همه مهمتر آنکه اگر عَلَم عباس در جلو نخل کلبیخان حرکت نمیکرد، هرگز نخل از جا نمیجنبید. بین عوام مشهور بود که یکبار در اثر اختلافات محلی، عَلَم را بیرون نیاورده بودند، هرکاری کردند نخل هم از جا بلند نشد تا اینکه یک آدم زرنگ به خانة عَلَم رفت و منجوق را بیرون آورد و زیر عبا پنهان کرد تا برابر نخل رسید، بی آنکه کسی متوجه شود، عبای خود را اندکی عقب زد تا نخل منجوق [[علم عباس|عَلَم عباس]] را دید از جای خود جنبید! اجرای این مراسم به قدری مهیج بود که مردمِ معتقد، سر از پا نمیشناختند. اولاً ادامه آن مراسم منع شرعی ندارد و ثانیاً اگر اجرای مجدد آن مصلحت نیست، خوب است برای یکبار فیلمی از آن تهیه شود تا همگان آن را ببینند، زیرا بر این باورم که در تمامی ایران هرگز مراسمی با این شکوه و جلال و هیبت وجود نداشته است». | ||
==اتاق نخل کلبی خان== | ==اتاق نخل کلبی خان== | ||
نخل و نخل گردانی یکی از مراسم آئینی و بجا مانده از دوران صفویه در ایران بوده که در دزفول نیز یکی از این نخلها بنام نخل کلبی خان وجود دارد که اگر چه بعلت قرار گرفتن در کوچه های باریک و مشکلاتی همانند سیم های برق که تقریبا گریبان گیر همه شهرهای تاریخی و بناهای فرهنگی و تاریخی شده اند، در حال حاضر در مراسمات محرم در دزفول نخل گردانی نمی شود اما می توان در شبهای محرم در محل نگهداری این نخل حضور یافت و لیوانی چای یا شیر داغ نوشید. | نخل و نخل گردانی یکی از مراسم آئینی و بجا مانده از دوران صفویه در ایران بوده که در دزفول نیز یکی از این نخلها بنام نخل کلبی خان وجود دارد که اگر چه بعلت قرار گرفتن در کوچه های باریک و مشکلاتی همانند سیم های برق که تقریبا گریبان گیر همه شهرهای تاریخی و بناهای فرهنگی و تاریخی شده اند، در حال حاضر در مراسمات محرم در دزفول نخل گردانی نمی شود اما می توان در شبهای محرم در محل نگهداری این نخل حضور یافت و لیوانی چای یا شیر داغ نوشید. | ||
نخل کلبی خان تقریباً باقیمانده آخرین نسل نخل های دزفول بوده که در ایام محرم بعنوان یکی از نمادهای عزاداری مردم دزفول از محل خود برداشته شده و با عزت و احترام و طی مراسم خاصی بر روی دستان مردمان به نشانه تابوت امام حسین (ع) به محل بقعه رودبند که به نوعی محل تمرکز عزاداری های دزفول بوده منتقل می شده است. | نخل کلبی خان تقریباً باقیمانده آخرین نسل نخل های دزفول بوده که در ایام محرم بعنوان یکی از نمادهای عزاداری مردم دزفول از محل خود برداشته شده و با عزت و احترام و طی مراسم خاصی بر روی دستان مردمان به نشانه تابوت امام حسین (ع) به محل بقعه [[رودبند]] که به نوعی محل تمرکز عزاداری های دزفول بوده منتقل می شده است. | ||
کلبی خان یا به روایتی کربلایی علی خان، مرد متمولی است اصالتاً شوشتری که به دزفول مهاجرت می کند و برابر روایاتی که در بین مردم هست بعلت مشکلی که داشته شبی بزرگی را در خواب می بیند که به وی دستور خرید زمینی و تهیه نخلی برای عزاداری امام حسین(ع) داده می شود تا حاجتش برآورده شود و این مرد مخلص نیز پس از برآورده شدن حاجتش به دستورات داده شده در خواب عمل می کند و از سیصد سال پیش تا کنون نخل در دزفول حضور دارد و تا حدود ۴۰ سال پیش نیز در مراسمات محرم این نخل جابجا می شده است. اما بعداً به دلایلی از جمله فرسوده شدن چوب های نخل، در اتاقک و محوطه ای قرار داده شده و هر سال در ده روز اول محرم مراسم روضه خوانی در آنجا برگزار می شود. | کلبی خان یا به روایتی کربلایی علی خان، مرد متمولی است اصالتاً شوشتری که به دزفول مهاجرت می کند و برابر روایاتی که در بین مردم هست بعلت مشکلی که داشته شبی بزرگی را در خواب می بیند که به وی دستور خرید زمینی و تهیه نخلی برای عزاداری امام حسین(ع) داده می شود تا حاجتش برآورده شود و این مرد مخلص نیز پس از برآورده شدن حاجتش به دستورات داده شده در خواب عمل می کند و از سیصد سال پیش تا کنون نخل در دزفول حضور دارد و تا حدود ۴۰ سال پیش نیز در مراسمات محرم این نخل جابجا می شده است. اما بعداً به دلایلی از جمله فرسوده شدن چوب های نخل، در اتاقک و محوطه ای قرار داده شده و هر سال در ده روز اول محرم مراسم روضه خوانی در آنجا برگزار می شود. | ||
==تاریخچه== | ==تاریخچه== | ||
اين نخل در يكي از محله هاي | اين نخل در يكي از محله هاي [[صحرابدر مغربي]] درامتداد محله معروف [[باقليون]] دزفول، از قديم الايام، در زير يك طاق بلند و برفراشته، نگهداري مي شود. چنانچه شايع است براي يكي از خوانين طهماسبي دزفول كه صاحب اولاد نمي شده است به هر دري مي زند و به هركس التجاء مي كند فايده ي نمي بيند در همسايگي او سيدي است اهل نجف كه از هندوستان به ايران و به دزفول آمده وگويا نياي سادات محترم [[عالمشاه]] بوده است زندگي مي كند خان طهماسبي براي اعطاي اولاد به او متوسل مي شود و از او التماس دعا مي كند سيد بعد از تمهيداتي به او مي گويد به دلم برات شده است كه خداوند چيزي بهتر از اولاد به تو عطا مي كند و اتفاقاً همان شب خان طهماسبي سيدي نوراني و بزرگوار را در خواب مي بيند خان درد دل خود را براي او بازگو مي كند سيد به او دستور مي دهد كه به قبرستان [[بوالعلا]] برود در آنجا نقش نخلي روي زمين رسم شده است از روي آن نقش نخلي بسازد. فرداي آن شب پس از آنكه خان بيدار شد به قبرستان بوالعلا رفت و با تفحص بسيار آن نقش را پيدا كرد بعد نجار و دلور به آنجا برد و از روي آن نخلي ساختند و مي گويند چون خان طهماسبي ارادت زيادي به خاندان عصمت و طهارت(ع) داشت و هميشه خودش را سگ در خانه ي علي و اولادش معرفي مي كرده و از اين جهت به ((كلب علي)) معروف شده بود به اين علت اين نخل بنام نخل كلبعلي خان معروف گرديده است.<ref>{{یادکرد وب |نویسنده = |نشانی= https://chamadaneabi.ir/nakhl-kalbi-khan/|عنوان= نخل کلبی خان در دزفول| ناشر = محمدحسین درچین|تاریخ = |تاریخ بازبینی= }}</ref> | ||
==اصطلاحات== | |||
این نخل چنان زیبا میشد که مردم راه رفتن زیبایان را به آن مَثَل میزدند و میگفتند: «مَری نَلخیه» گویی نخلی است. | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||